گروه فرهنگ و هنر مشرق – تولیدات نشر «اسم» هم از نظر فرم و هم از نگاه محتوایی، تابع استانداردهایی بود که ما را برای گفتگو با مدیر این انتشارات، ترغیب کرد. «سعید مکرمی» به جز مدیریت این انتشارات، کتابفروشی «ترنجستان سروش» را هم مدیریت می کند که ۲ سال پیش به خاطر طرح جلد برخی کتاب ها که نشان قلب داشت و همچنین فروش بسته های کادوییِ قرمز رنگ تهدید به پلمب شد! این کتابفروشی که در خیابان انقلاب تهران، بیشتر از هر جای دیگری مرجع کتابخوان های حزب اللهی است را کمتر کسی نمی شناسد. حالا مدتی است که کافه «نخلستان اوج» هم به مجموعه های تحت مدیریت «مکرمی» پیوسته و قرار است تبدیل به یک کافه کتاب کاملا مدرن و متشخصِ حزب اللهی شود.
همه این ها عامل گفتگوی تفصیلی ما با جوانی شد که با مشغله های زیاد، هنوز وقتی از «کتاب» صحبت می کند، برق چشمانش دیدنی است. با او بیش از دو ساعت در دفتر انتشارات و محیط کتابفروشی اش قدم زدیم و از کتاب گفتیم که حاصلش پیش روی شماست.
خلاصه ای از مباحث مطرح شده در این گفتگو:
* اگر بخواهیم یک نشر حزب اللهی داشته باشیم که به خوبی با ناشران حرفه ای رقابت کند، این موضوع از نام و عنوان شروع می شود و تا فرم و محتوا ادامه پیدا می کند.
* متاسفانه در حوزه نشر از «فرم» غفلت می شود و عمده آدم ها به آن توجه نمی کنند در حالی که همه ما به صورت و ظاهرمان خیلی توجه می کنیم.
* هیچ ناشری نداشتیم که در حوزه ادبیات و رمان کار کرده باشد؛ لذا این دو زمینه، انتخاب اول ما بود.
* خدا را شکر می توانم بگویم بر اساس شاخصه هایمان درست عمل کرده ایم اگر چه در صورت ظاهر کسی متوجه نشود که ما در جبهه فرهنگی انقلابیم اما کسانی که کتابخوان حرفه ای هستند و محتوا را می شناسند، متوجه می شوند.
* در «عصر داستان» در دوره ای کارمان را آغاز کردیم که کسی جرأت نمی کرد در حوزه ادبیات ادعایی بکند. ما باید چیزی روی میز می گذاشتم که ضرباهنگی برای ورود بچه های مذهبی در این محتوا ایجاد کند.
* در «عصر داستان» انتشار کتاب برای همه اهل بیت (ع) جزو دغدغه هایمان بود و توصیه می کردیم که نویسندگان کتاب هایی بنویسند و ما حمایت کنیم.
* کافه داری دغدغه من نبوده و نیست. ما آدم های محتوایی بودیم که به ضرورت وارد عرصه نشر شدیم اما پاتوق سازی همیشه دغدغه من بوده است. کافه برای ما اصل نیست اما اقتضائاتی دارد که باید رعایت کنیم.
* به ظاهر، «ناشر بودن» به صرفه تر است اما بستگی دارد از چه منظری به کار نگاه کنیم... در گفتگویی پرسیدند که «ترجیح می دهید شما را ناشر صدا کنند یا کتابفروش؟» که ترجیح من با عنوان کتابفروش بود چون کتابفروش بودن در این شرایط، پر ارزش و پرزحمت است.
* در کتابفروشی خودمان هم نشر «اسم» باید بتواند خودش، خودش را بالا بکشد و بنا نیست منافع کتابفروشی به خاطر «اسم» آسیب ببیند.
* فرآیند انتخاب اثرمان سختگیرانه است. ما 3 برابر آن چیزی که چاپ کرده ایم را در مرحله انتخاب، رد کرده ایم.
* اگر این دقت را در تولید نداشته باشیم و فقط به چاپ و انتشار توجه کنیم، با دستگاه کپی چه فرقی می کنیم؟!
* تقریبا 30 کتاب چاپ کرده ایم و 2 سال از عمرمان می گذرد و کتابی نداریم که در چاپ اول مانده باشد.
* یک کتاب دیگر هم درباره حضرت آمنه(س) آماده کرده ایم که امیدواریم حضرت رسول(ص) کمک کنند تا آن را به چاپ برسانیم. این اولین رمان درباره حضرت آمنه است.
* آقای موذنی در «احضاریه» توانسته به فرم خودش برای یک داستان خوب برسد. من از احضاریه به عنوان یک کار خوب دفاع می کنم.
* رونمایی ها جلسات تیپیکال و با فرمی ثابت شده اند که قالب دولتی پیدا کرده اند. ما در تکاپوی رسیدن به یک ایده جدید هستیم تا از این فضای ساده دربیاییم.
* بعد از نهاد کتابخانه ها و حضور در ترنجستان سروش پیشنهادهای وسوسه کننده دولتیِ زیادی داشتم اما کتابفروشی «تنگه اُحُد»ی است که اگر کسی توانایی داشته باشد، نباید رهایش کند.
* برخی وقت ها تشخیصمان این است که کتابی مناسب نیست و در اولویت های عرضه ما قرار نمی گیرد.
* اگر بخواهم ناشر خوب معرفی کنم هم، اولین گزینه ام «نشر اطراف» است.
مشروح این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
**: چرا اسم؟
*: ما هر عنوان دیگری برای انتشاراتمان انتخاب می کردیم باز هم می شد این سئوال را پرسید...
**: بله؛ اما منظورمان این است که چطور به «اسم» رسیدید؟*: سال ۹۰ دنبال عنوانی برای انتشاراتمان بودیم. من مدیر انتشارات «عصر داستانِ» بنیاد ادبیات داستانی بودم و به این فکر می کردم که اگر بخواهیم یک نشر حزب اللهی داشته باشیم که به خوبی با ناشران حرفه ای رقابت کند، این موضوع از نام و عنوان شروع می شود و تا فرم و محتوا ادامه پیدا می کند. یک عنوان پرمعنا می خواستیم که اگر کسی آن را شنید، خیال یا تصوری به آن نداشته باشد. باب شده بود نام هایی برای انتشاراتی ها انتخاب می شد که مصداق داشت؛ مثل گنجشک، سیب و پرتقال و مانند آن. خیلی در فکر اسم بودیم که ناگهان به ذهنمان رسید همین «اسم» چه نام خوبی است. کما این که دیدیم «اسم» به تنهایی به معنای اسمِ باری تعالی است و در کتاب های لغت عربی و فارسی، اسم را چیزی می دانند که بقیه اشیاء را می شود با آن نامید. ریشه کلمه «اسم» هم فارسی است و از این زبان به عربی وارد شده.
**: در گفته تان عبارت حزب اللهی را آوردید. واقعا این جزو تأکیداتتان بود؟
*: ما در این موضوع اهل مسامحه نیستیم و این به خاطر علاقه مان به انقلاب و امام و رهبری است. ما تا قبل از این تعریفمان از نشر مذهبی فقط ناشرانی بودند که در حوزه دین یا دفاع مقدس کار می کردند اما این مطلوب ما نبود، چون در خیلی از حوزه ها جای ناشران مذهبی خالی بود. حزب اللهی بودنِ ما بر اساس برخی شاخصه ها بود و نه ظاهر کار.
**: شما در فرم خیلی سعی داشته اید که از غالب ناشران مذهبی و حزب اللهی فاصله بگیرید. این هدفمند بوده؟
*: بله؛ ما این تمرین را از دوران «عصر داستان» داشتیم...
**: البته «عصر داستان» که اصلا حزب اللهی و مذهبی نبود...
*: آن جا یک مجموعه دولتی بود و ساز و کار خودش را داشت اما ما در حال مشق کردن بودیم، چه این که اگر می خواستیم در بازار نشر سهمی داشته باشیم باید به خیلی از موارد توجه می کردیم. متاسفانه در حوزه نشر از «فرم» غفلت می شود و عمده آدم ها به آن توجه نمی کنند در حالی که همه ما به صورت و ظاهرمان خیلی توجه می کنیم. ما دوست داریم مخاطب، کتابی را دست بگیرد که از آن لذت ببرد؛ به همین خاطر فرم کار برای ما اهمیت زیادی دارد. در انتشارات «اسم» هم تعریف کرده ایم که روی چه شاخصه هایی حرکت کنیم و در چه حوزه هایی وارد بشویم.
**: چگونه به این آرم ساده و شکیل رسیدید؟
*: برای طراحی آرم به خیلی از افراد سفارش دادیم و همانطور که به «اسم» رسیدیم، به سادگی به آرممان هم رسیدیم. به خاطر فرم کلمه «اسم»، خیلی ها به سمت خط کوفی می رفتند و آرممان شبیه «الله» می شد. ما چون پذیرفته بودیم که مینی مال هستیم، به این نتیجه رسیدیم که بر اساس همان دو نقطه ای که روبروی «نام:» یا «نام خانوادگی:» می آید، آرممان را هم طراحی کنیم. به همین سادگی...
**: شکر خدا در فرم خیلی موفق بوده اید. البته از انتخاب عناوین و موضوعات کتاب هایتان هم نمی شود فهمید که شما در جبهه فرهنگی انقلاب هستید. از این کار هدفی داشتید؟
*: بخشی از این کار برای شکستن کلیشه هاست. وقتی می گوییم جبهه فرهنگی انقلاب، ذهنمان به سمت تاریخ شفاهی انقلاب و دفاع مقدس یا به سمت کتاب های دینی و معارفی می رود. این کارها در عِده و عُده ما نبود و ناشرانی که در این حوزه کار می کنند، بزرگانی دارند که ناظر کارشان هستند. خلأ جدی تر ما در حوزه نشر، خلأیی بود که در بخش ادبیات، رمان و علوم انسانی داشتیم. ما در علوم انسانی دستمان خالی بود و وقتی جلسه ای برگزار می شد، هیچ ناشری نداشتیم که در حوزه ادبیات و رمان کار کرده باشد؛ لذا این دو زمینه، انتخاب اول ما بود. چون ادبیات و رمان دست جریان روشنفکری بود (هم از لحاظ حجم تولیدات و هم کارهای شاخص) به همین ترتیب باید برخی از کلیشه های رایج شکسته می شد.
**: البته در همین حوزه های رمان رقیب هایی پیدا کردید. مثل کتابستان معرفت و...
*: بله، تقریبا ما با این ناشرها در یک دوره زمانی شکل گرفتیم و دوستان و همکارانی بودیم که با همدیگر مسیری را طی کردیم. وقتی هدفمان را ادبیات گذاشتیم، طیف متنوعی داشت؛ مثلا ما وارد شعر نشدیم. تعریفی هم داشتیم که چقدر برای گروه های مختلف رمان، داستان کوتاه و روایت، هزینه کنیم. مثلا کتاب های «رستاخیز داعش» و «هزارتوی سعودی» در دسته روایت هستند و اساسا این حوزه ها در دست حزب اللهی ها نبود. این هم که گفتید رقیب، به نظر من این تعداد اندک از ناشران، رقیب ما نیستند و همه ما با هم در یک مسیر و هدف کار می کنیم و البته حجم تولیدات ما در مقابل طیف مقابل اصلا قابل رقابت نیست.
**: چقدر کارتان موفق بوده؟
*: خدا را شکر می توانم بگویم بر اساس شاخصه هایمان درست عمل کرده ایم اگر چه در صورت ظاهر کسی متوجه نشود که ما در جبهه فرهنگی انقلابیم اما کسانی که کتابخوان حرفه ای هستند و محتوا را می شناسند، متوجه می شوند. مثلا ما سه عنوان از کتاب های «هاوارد فاست» را به خاطر فضای ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی اش انتخاب کردیم که این یکی از سیاست های ما بود. کسی که بسته این کتاب ها را با هم ببیند ممکن است متوجه این ایده بشود.
**: آقای مکرمی، اهل کجای اصفهانید؟
*: اصالتا برای روستایی نزدیک کوهپایه اصفهان هستیم.
**: اصالت اصفهانی شما چه تأثیری در موفقیت های اقتصادی تان داشته؟
*: فکر نمی کنم؛ چون آن روستا بیشتر به شهر نایین نزدیک است و فرم و بافت فرهنگی اش بیشتر نایینی است تا اصفهانی!
**: در «عصر داستان» انگار راحت تر خرج می کردید... مثلا کتاب های گرانی را تولید می کردید در حالی که کتاب ها قیمت مناسبی داشت. حتی از کارهای گران قیمت آقای مجید زارع هم استفاده می کردید.
*: «عصر داستان» سیاست های مشخص خودش را داشت. اتفاقا آن دوره حواسمان خیلی به عدد و رقم ها بود و اگر کاری گران در می آمد، در کنارش کاری را ارزان تهیه می کردیم و کنترل داشتیم. ما در «عصر داستان» در دوره ای کارمان را آغاز کردیم که کسی جرأت نمی کرد در حوزه ادبیات ادعایی بکند. ما باید چیزی روی میز می گذاشتم که ضرباهنگی برای ورود بچه های مذهبی در این محتوا ایجاد کند. ما ناگزیر بودیم که در «فرم» موفق باشیم. نویسنده های ما همان هایی بودند که با ناشران دیگر هم کار می کردند و ما تنها می توانستیم خودمان را در «نحوه تولید» به رخ بکشیم. خیلی از نویسندگان مذهبی هم در هژمونی روشنفکری گیر کرده اند و اگر بتوانیم کار خوبی از آن ها منتشر کنیم که احساس غرور کنند، باعث ایجاد انگیزه برای نوشتن در آنان می شود.
در «عصر داستان» انتشار کتاب برای همه اهل بیت (ع) جزو دغدغه هایمان بود و توصیه می کردیم که نویسندگان کتاب هایی بنویسند و ما حمایت کنیم اما خیلی ها در این فضا نبودند و برایشان ورود به این حوزه سخت بود.
**: کار آقای موذنی (احضاریه) تابع همان توصیه هاست؟
*: برای ما بله اما برای آقای موذنی، نه؛ ایشان تصمیم قدیمی داشتند که برای اهل بیت(ع) بنویسند و به مرور در این زمینه با هم همکاری کردیم. مثلا چند سال پیش به سفر اربعین رفتند و تحت تاثیر قرار گرفتند و احضاریه را نوشتند.
**: چقدر توصیه های شما در «عصر داستان» نتیجه داد؟
*: متاسفانه اثری تولید نشد...
**: البته یادمان نرود «عصر داستان» در اوج خودش جوان مرگ شد...
*: تجربه «عصر داستان» برای خیلی ها ماند و این که خیلی ها فهمیدند توجه به فرم در کنار توجه به محتوا باعث چرخش مناسب کار می شود و نتیجه اش ورود درست به بازار است.
**: شما چه سابقه ای داشتبید که وارد «عصر داستان» شدید؟
*: من قبل از آن حدود ۵ سال کتابدار و مدیر انتخاب کتاب نهاد کتابخانه های عمومی بودم. در این مدت، روزانه هر کتابی که چاپ می شد را می دیدم و بهترین هایش را برای کتابخانه ها می خریدیم. من البته از دوره دانشجویی هم دغدغه کتاب داشتم اما این ۵ سال تمرکز خوبی روی این کار کردم و با ناشران تعامل داشتم و نیازهای جامعه را با ناشران مطرح می کردم. مثلا به انتشارات امیرکبیر می گفتیم که فلان کتابت نایاب است تا آن را تجدید چاپ کند. خریدهای ما در نهاد کتابخانه ها مشوق خوبی بود. یادم هست به حجت الاسلام پناهیان هم پیشنهاد دادیم که منبرها و جلسات سخنرانی شان را کتاب کنند تا برخی نیازهای جامعه رفع شود. مثلا در بحث اصول و عقاید برای دبیرستانی ها کتاب مناسبی نداشتیم و مشکلاتی وجود داشت. البته آقای قرائتی در این حوزه آثار خوبی داشتند اما کافی نبود. یادم هست «شهرستان ادب» هم کم کم در حال شکلگیری بود که با مسئولانش تعامل هایی برقرار کردیم.
**: تحول خوبی در کتابخانه ها رخ داد و من که مخاطب کتابخانه ها بودم این را می دیدم.
*: تجربه نهاد کتابخانه ها در کارهای «عصر داستان» تاثیر داشت و در ادامه، همه آن تجربیات به نشر «اسم» و «ترنجستان سروش» منتقل شد.
**: ترنجستان قبل از «اسم» بود؟
*: مجوز نشر «اسم» را در سال ۹۰ گرفتیم اما چون تا سال ۹۳ در «عصر داستان» بودم، آن را راه نینداختیم تا سال ۹۵ که رسما استارت نشر «اسم» را زدیم.
**: خیلی ها به «ترنجستان سروش» برای توزیع و فروش کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب امید بسته بودند که انقلابی ایجاد کند...
*: به نظرم ایجاد کرد. اگر شاخصه های مشخصی را در نظر بگیریم، ترنجستان نوک پیکان است و راه های جدیدی را طی کرده است. از سال ۹۲ کتابفروشی «ترنجستان سروش» به من واگذار شد. در حقیقت شرکت ترنج وابسته به مجمع ناشران انقلاب اسلامی می خواست فروشگاه های زنجیره ای را راه اندازی کند که تعدادی فروشگاه را در مترو و در سطح شهر تأسیس کرد. سال ۹۲ مدیریت مجمع ناشران و شرکت ترنج، مسئولیت «ترنجستان سروش» را به ما واگذار کردند.
**: اخیرا مدیریت «نخلستان اوج» را هم بر عهده گرفته اید. در حوزه کتاب سرتان خلوت شد که سراغ کافه داری رفتید؟
*: لطف خدا به ما این بوده که همکاران و تیم خوبی داشته ایم. نشرمان به یک قوامی رسیده بود و فروشگاه هم مسیر خودش را پیدا کرده بود و ما فرصت داشتیم که نیروهایمان را در عرصه دیگری به کارگیری کنیم. کافه داری دغدغه من نبوده و نیست. ما آدم های محتوایی بودیم که به ضرورت وارد عرصه نشر شدیم اما پاتوق سازی همیشه دغدغه من بوده است. کافه برای ما اصل نیست اما اقتضائاتی دارد که باید رعایت کنیم. به همین خاطر به سمت راه اندازی پاتوق های جدید رفتیم و هدفمان این بوده که «نخلستان اوج» را تبدیل به کافه کتاب کنیم. سازمان اوج پیشنهاد ما را هم قبول کرد اما الان در ابتدای کار هستیم. ما می خواهیم آنجا را تبدیل به یک کافه کتاب کاملا مدرن و متشخص حزب اللهی کنیم.
**: شنیده ام منوی کافه را هم گرانتر کرده اید. این موضوع مخاطبان آنجا را کم نکرده؟
*: ما ناگزیر بودیم به افزایش قیمت اما چون هنوز هم منوی ما ارزانتر از جاهای دیگر است، مشتری هایمان قدر آنجا را می دانند.
**: چرا شما در «ترنجستان سروش» خیلی کافه تان را پررنگ نکردید؟
*: طبیعتا در «ترنجستان سروش» اولویت ما با کتاب بوده و کافه، بخش تبعی بود و نه اصلی.
**: حالا که برای نخلستان اوج چنین دورنمایی را ترسیم کرده اید، ممکن است کافه ترنجستان سروش هم پیشرفت هایی داشته باشد؟
*: این دو محل با هم تفاوت دارند و مشتریانشان هم متفاوت است البته در مسیر رشد، به همدیگر کمک می کنند.
**: در این زمینه هم به دنبال گسترش هستید و پاتوق های دیگری هم خواهیدداشت؟
*: در این شرایط اقتصادی فعلا باید تلاش کنیم که همین جاهایی که داریم تعطیل نشوند تا بعد...
**: امروز «ناشر بودن» به صرفه تر است یا «کتابفروش بودن»؟
*: سئوال سختی است چون به ظاهر، «ناشر بودن» به صرفه تر است اما بستگی دارد از چه منظری به کار نگاه کنیم. ناشر ممکن است بتواند در منزلش کارهای نشر را پیش ببرد و کتاب هایش را هم در پارکینگ خانه اش نگهداری کند اما «کتابفروش بودن» خیلی سخت است چون هزینه های در لحظه ی زیادی دارد. ما الان بر اساس آبان ۹۷ هزینه می کنیم اما قیمت کتاب های ما برای سال ۹۶ است. مثل اینکه در سال ۹۷ در حالی هزینه می کنیم که درآمدمان برای سال ۹۶ است و این دو با هم همخوانی ندارد. حفظ کتابفروشی در این شرایط خیلی سخت است. در گفتگویی پرسیدند که «ترجیح می دهید شما را ناشر صدا کنند یا کتابفروش؟» که ترجیح من با عنوان کتابفروش بود چون کتابفروش بودن در این شرایط، پر ارزش و پرزحمت است. کتابفروش ها در جامعه ما تشخص لازم را ندارند. ناشرها وجهه بهتری دارند اما کتابفروش ها مظلوم ترند.
**: مظلومند یا خودشان باعث شده اند که این دیدگاه شکل بگیرد؟
*: هر دویش درست است. بالاخره کتابفروشی ها سنتی بوده اند. معمولا به صورت تخصصی به سمت نشر نمی رفتند و پرسنل کتابفروشی ها عمدتا آنطور که باید تحصیلات به قاعده ای هم نداشتند اما الان اینگونه نیست و پرسنل کتابفروشی ها، بیشتر کتابخوان هستند و با محتوا درگیرند. به هر حال حفظ و نگهداری کتابفروشی در حال حاضر خیلی سخت است.
**: در ویترین کتابفروشی تان دیدم که تأکید خاصی بر کتاب های نشر «اسم» ندارید...
*: ما بین شخصیت نشر و شخصیت کتابفروشی فرق قائل هستیم و در کتابفروشی خودمان هم نشر «اسم» باید بتواند خودش، خودش را بالا بکشد و بنا نیست منافع کتابفروشی به خاطر «اسم» آسیب ببیند. مثلا الان اگر کتاب خاصی پرفروش است، باید روی آن کار کنیم و نمی توانیم بگوییم فقط کتاب های نشر «اسم» را ویترین می کنیم. نشر «اسم» اگر بتواند بازار را بگیرد، ویترین کتابفروشی ما را هم خواهد گرفت.
**: البته این در کتابفروشی هایی که متعلق به ناشران است، کمتر دیده می شود.
*: مخاطب امروز برای خرید کتاب های مختلف وارد کتابفروشی می شود و دوست ندارد فقط یک مدل کار و کتاب های یک انتشارات را ببیند. باید همه نیازهای او برآورده شود. ما در کتابفروشی به مخاطبمان متعهدیم نه به نشر خودمان.
**: کمی هم درباره روند تولید کتاب های «اسم» برایمان بگویید. این که کتاب ها را چگونه انتخاب می کنید؟ ویرایش آنها چگونه است؟ شکل گیری فرم کتاب چه مراحلی را می گذراند؟ کتابهایتان را چگونه تبلیغ می کنید؟ و...
*: فرآیند انتخاب اثرمان سختگیرانه است. ما ۳ برابر آن چیزی که چاپ کرده ایم را در مرحله انتخاب، رد کرده ایم. این به معنای کم ارزش بود آثار نیست بلکه سیاست های ما و اولویت ها اقتضا می کرد که چنین کاری کنیم. مثلا ما شعر چاپ نمی کنیم. در برخی حوزه های دیگر هم همینطور. در این میان کتاب هایی هم می آید که در شرایط کارشناسی ما نمره ای نمی گیرد چون یا اقبال فروش ندارد یا به لحاظ محتوایی، ضعیف است. در شورای تولید و ارزیابی هم یک نفر از کتابفروشی مان حضور دارد که بازار را می شناسد.
**: همه اعضای شورا، کارها را می خوانند؟
*: بله، بین ۳ تا ۵ نفر آثار را می خوانند و نظرشان را می دهند.
**: این کار برای شما هزینه بر نیست؟
*: ناگزیریم به این کار تا هزینه های سنگین دیگری نداشته باشیم. برخی افراد فعال در بخش کارشناسی ما، افرادی هستند که در بخش های دیگر هم کمک می دهند. ما همین سخت گیری را در مرحله ویرایش داریم. مثلا برخی کتاب ها را برای بازنویسی به نویسنده برمی گردانیم. موردی داشته ایم که کتابی را ۳ بار برای بازنویسی به نویسنده اش ارجاع داده ایم. دغدغه ما این بوده که آثارمان شسته رُفته باشد و به حد مطلوبی برسد. البته این در مواجه مودبانه با نویسنده است و روندی دستوری ندارد. گاهی شده که در مرحله بازنویسی ۲ تا ۵هزار کلمه از کتابی کم شده. همین الان کتابی داریم که همه کارهایش انجام شده اما بازخورد گرفتیم که فصل اولش باید بازنویسی شود و به نویسنده ارجاع داده ایم. چه ویرایش های صوری و زبانی و چه ویرایش های داستانی برای ما هزینه بر است و خیلی از ناشران زیر بار آن نمی روند. ما کتاب های ترجمه ای را به طور جدی تطبیق می دهیم تا به درستی ترجمه شده باشند که این کار سختی است و اگر این دقت را در تولید نداشته باشیم و فقط به چاپ و انتشار توجه کنیم، با دستگاه کپی چه فرقی می کنیم؟! خیلی از ناشران امروز، فقط دستگاه کپی هستند. یکی به آن ها فایل می دهد و آن ها پرینت می گیرند و صحافی می کنند و به بازار می دهند. من این را در برخی ناشران بزرگ و نامدار هم دیده ام. نویسنده به آنها فایل پی دی اف داده و آن ها هم مستقیما کار را به چاپخانه فرستاده اند. ما چنین قواعدی نداریم.
**: آن ناشرها حتی به لحاظ شکلی هم دستی در کار نمی برند؟
*: من نمی خواهم نام ببرم اما برخی ناشران بزرگ را می شناسم که نویسنده های بزرگ فایل پی دی اف را به آن ها می دهند و آنها فقط زحمت طراحی جلد را می کشند و می فرستند به چاپخانه.
**: در حقیقت شما برای اعتماد سازی در مخاطبین قبلی و ساختن گروه جدیدی از مخاطبان، این هزینه ها را متحمل می شوید...
*: بله؛ ما الان تقریبا ۳۰ کتاب چاپ کرده ایم و ۲ سال از عمرمان می گذرد و کتابی نداریم که در چاپ اول مانده باشد. برخی کتاب های ما در چاپ سوم و چهارم است و این نشان می دهد در حد توانمان وقت می گذاریم. از زمانی که کتاب به دست ما می رسد تا مرحله پیش از چاپ، ۳ بار نمونه خوانی داریم، سرویراستار دوباره اثر را بازبینی می کند و خودم هم خیلی از کتاب ها را قبل از چاپ برای کنترل نهایی، می خوانم.
**: از مراحل شکلی و صفحه آرایی هم برایمان بگویید.
*: در مرحله صفحه آرایی اگر نیاز به کار خاصی باشد، تصمیم گیری می شود و می رود تا آخر. ما در همان مرحله ای که اثر به ویراستاری رفته، به مدیرهنری مان سفارش جلد را می دهیم. آقای مجید کاشانی از افرادی است که حتما کتاب را می خواند تا به ایده برسد. الان کمتر ناشری برای جلد هزینه سنگین می کند و کمتر «طراح»ی یکی دو بار کار را می خواند تا به ایده برسد.
**: و این البته بسیار تأثیر داشته و جلد کتاب های شما شاخص است...
*: ما بر چاپ و مراحل کتابسازی هم نظارت داریم و بنامان این است که در تولید از قواعد کتاب هم فراتر نرویم؛ یعنی از متریال یا قواعدی استفاده نکنیم که در چاپ های بعدی نتوانیم آن را تکرار کنیم. مثلا روی جلد کتابمان شیئی کار کنیم که بعدا برای چاپ های بعدی به مشکل بخوریم. این هم از تجربیات زمان «عصر داستان» است.
**: این، هم در قیمت تأثیر می گذارد و هم ممکن است برای شما مشکلاتی ایجاد کند.
*: وقتی کتاب به کتابفروشی می رود، از عطف دیده می شود و اگر به جلد کتاب، چیزهای الصاق شده باشد که مشکل ایجاد کند، معمولا کتابفروش ها آن کتاب را تحویل نمی گیرند و در قفسه هایشان نمی گذارند.
**: برای تبلیغات کتابهایتان چه برنامه هایی دارید؟ به نظرم در این زمنیه خیلی قوی ظاهر نشدید.
*: سیاست ما این بود که در دو سال اول خیلی هیاهو نکنیم به خاطر این که باید پکیج ما شکل می گرفت و از تمام موضوعاتی که در ذهنمان بود یک کتاب تولید می کردیم و به یک فرم می رسیدیم. ما نمی توانستیم روز اول به راحتی اهدافمان را بگوییم اما الان به راحتی می توانیم درباره اش حرف بزنیم. ما در یکی دو سال اول مراقبت کردیم تا هویتمان شکل بگیرد. از نمایشگاه کتاب امسال تصمیم گرفتیم وارد حوزه تبلیغات بشویم. روابط عمومی مان را شکل داده و با رسانه ها مرتبط شده ایم.
**: از برنامه های آینده تان بگویید و اگر خبر خوبی از یک کتاب در دست انتشار دارید...
*: در این شلوغی های بازار، کسب و کارِ کتاب، ایام سختی را گذراند و ملتهب بود اما ما کاملا امیدوارانه و شاید با خیال راحت تری پیش رفتیم. گمانمان این بود که این وضعیت ادامه پیدا نمی کند و ما وظیفه داشتیم با تولیداتمان، نگذاریم ناامیدی تسری پیدا کند.
**: شما در همین فضای بازار، «احضاریه» را منتشر کردید...
*: بله، همین الان هم چند کار سنگین داریم که آماده چاپ شده اند. یک مجموعه ۵ جلدی از آقای احمد گلشیری داریم به نام «بهترین داستان های جهان» که البته قبلا این کار چاپ شده بود اما چون قراردادش با «عصر داستان» تمام شد با سر و شکل و بازببینی و ویرایش جدید در حال چاپ است.
**: این مجموعه که مخاطب خاص دارد...
*: این کتاب برای همه کسانی که در حوزه فرهنگ، بخواهند روند داستان در جهان را مرور کنند، مناسب است. قبل از هر داستان هم یک زندگی نامه از نویسنده اش ارائه شده است. غیر از این کتاب، یک کتاب دیگر هم درباره حضرت آمنه(س) آماده کرده ایم که امیدواریم حضرت رسول(ص) کمک کنند تا آن را به چاپ برسانیم. این اولین رمان درباره حضرت آمنه است که زحمت نوشتنش هم با خانم مریم بصیری بوده. شکر خدا کار خوبی از آب درآمده و چند بار بازنویسی شده و یک ویرایش سنگین داستانی را پشت سر گذاشته است. اگر سخت گیری نمی کردیم این اثر، ۴ ماه پیش منتشر می شد ولی بارها بازنویسی شد و انتشارش به عقب افتاد اما ارزشش را داشت. به هر حال چاپ کتاب درباره این شخصیت های مهم، کار سختی است که باید دقت های زیادی در آن اِعمال کرد.
**: مبنایی دارید که مثلا در سال، تعداد مشخصی کتاب منتشر کنید؟
*: این البته به ظرفیت های مالی و تولید برمی گردد اما بنای ما بر این بوده که بتوانیم تا آخر سال ۹۷ تعدادی کتاب منتشر کنیم. گفتن تعداد این کتاب ها در این بازار، سخت است. ما نمی توانیم قیمتی برای کتاب بگذاریم که مشتریان نتوانند آن ها را بخرند و بار اصلی را باید خودمان به دوش بکشیم.
**: تا الان چند عنوان کتاب منتشر کرده اید؟
*: حدود ۳۰ عنوان.
**: کدامشان را بیشتر دوست دارید؟
*: برای من که مدیر انتشارات هستم این انتخاب خیلی سخت است و باید مخاطبان در این زمینه صحبت کنند. هر کتابمان یک رنگ و بویی دارد و واقعا نمی توانم یکی را انتخاب کنم چون همه شان را می پسندم. همه این کتاب ها گل هایی هستند با هم، باغ نشر «اسم» را شکل داده اند.
**: در مورد «احضاریه» هم کمی صحبت کنیم.
*: همانطور که گفتم در دوران «عصر داستان» خیلی پیگیر بودم که داستان هایی درباره اهل بیت (ع) نوشته شود. با خیلی ها هم صحبت کردیم و تلاش هایی هم شد اما عمدتا داخل فضای کاملا تاریخی می افتادند و زندگی مخاطب امروزی در داستان دیده نمی شد. به نظرم آقای موذنی در «احضاریه» توانسته به فرم خودش برای یک داستان خوب برسد. من از احضاریه به عنوان یک کار خوب دفاع می کنم چون به فرم خوبی رسیده است.
**: به نظرم آقای موذنی در بخش های تاریخی «احضاریه» موفق تر بوده تا بخش های امروزیِ آن...
*: من در کل به «احضاریه» نمره خوبی می دهم به خاطر این که نوشتن در این حوزه خیلی سخت است و ما مجبوریم به دور موضوع بچرخیم اما به اصل موضوع نزدیک نشویم. این تلاشی بود که باید از آن پشتیبانی کنیم تا به نمونه های بهتری برسیم.
**: شما با هدف شرکت در پویش روشنا این کار را منتشر کردید؟
*: روشنا چند سالی است که اجرا می شود و همیشه برای مُحرم یک کتاب را پیشنهاد می دهد. آقای موذنی سه سال در حال نوشتن این کتاب بودند و بعد از تولید اثر، از سوی دوستان روشنا تصمیم گرفته شد تا این کتاب را به عنوان کتاب مُحرمی معرفی کنند. من البته خیلی در سازوکار این انتخاب نبودم.
**: برای این اثر خاص و برجسته، رونمایی مختصری گرفتید. اساسا می خواهم ببینم رویکرد شما نسبت به برگزاری مراسم رونمایی برای کتاب ها چیست؟
*: «رونمایی» برای «تقدیر از زحمات نویسنده» و «انتشار خبر رسمی چاپ کتاب» برای کمک به انعکاس آن در بازار است. البته ما از کافه خودمان که هزینه ای برایمان نداشت استفاده کردیم و ظرفیتمان محدود بود و بنا داشتیم که جلسه مختصری در حد وسع خودمان برگزار کنیم. برای رونمایی باید به یک ایده ای برسیم. شاید رونمایی برای یک کتاب، به قاعده نباشد. وقتی ما برای «احضاریه» رونمایی گرفتیم که یک ماه از چاپ و انتشارش می گذشت و رونمایی معنایی نداشت. ما می خواستیم جلسه تشکر و تقدیر برگزار کنیم. رونمایی ها جلسات تیپیکال و با فرمی ثابت شده اند که قالب دولتی پیدا کرده اند. ما در تکاپوی رسیدن به یک ایده جدید هستیم تا از این فضای ساده دربیاییم.
**: شما تا به حال کتابی نوشته اید؟
*: خیر.
**: مسئولیت هایی که داشته اید، به نظرم بسیار تحریک کننده بوده که به نویسندگی هم ورود پیدا کنید.
*: البته من چیزهای زیادی می نویسم اما انتشار آن ها بحث دیگری است.
**: در سن و سال شما و با تجربیاتی که دارید، معمولا این حس وجود دارد که نوشته ها در اختیار بقیه هم قرار بگیرد و خوانده شود.
*: درست است اما من ترجیح می دهم پاتوق هایی بسازم که کمک کند به فروش و گسترش کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب و به نظرم برای انتشار نوشته های خودم هنوز زود است. به وقتش ان شا الله در این زمینه هم فعالیت می کنم.
**: چقدر کتاب می خوانید؟ البته به غیر از کتاب های خودتان که مجبورید آن ها را بخوانید...
*: من زیاد کتاب می خوانم.
**: عادت خاصی هم در خواندن دارید؟
*: من به خاطر مشغله زیاد، مجبورم در اتوبوس و مترو کتاب بخوانم.
**: با توجه به ظرفیت هایی که دارید، اگر وارد بازار کتاب نمی شدید احتمالا موفق تر بودید؛ از این روند زندگی تان پشیمان نیستید؟
*: خیر؛ قطعا پشیمان نیستم چون بعد از نهاد کتابخانه ها و حضور در ترنجستان سروش پیشنهادهای وسوسه کننده دولتیِ زیادی داشتم اما کتابفروشی «تنگه اُحُد»ی است که اگر کسی توانایی داشته باشد، نباید رهایش کند. انقلابی گری و مراقبت از دغدغه های ما با فضای واقعی کسب و کارمان نسبت دارد. ما در عرضه نکردن برخی کتاب ها ایستاده ایم و چوبش را هم می خوریم. خیلی راحت بودم که حقوق ثابت ماهیانه بگیرم و به این مسائل هم کاری نداشته باشم.
**: یعنی کتاب هایی هست که شما در کتابفروشی تان عرضه نمی کنید؟
*: بله، برخی وقت ها تشخیصمان این است که کتابی مناسب نیست و در اولویت های عرضه ما قرار نمی گیرد. من بخش زیادی از کتابفروشی ام را به حوزه انقلاب و دین اختصاص داده ام و از این هم کوتاه نمی آیم. پاتوق سازی فعال حزب اللهی از مواردی است که خیلی در آن خلأ داریم و تا این ها به سامان نشود، جریان توزیع کتاب هم درست نمی شود. قطعا اگر در فضای کسب و کار دیگری بودیم، کارمان راحت تر بود چون پافشاری در این حوزه کار سختی است. نمی گویم کار خاصی کرده ایم ولی پای انتخابمان هم ایستاده ایم.
**: چند فرزند دارید؟
*: یک پسر و یک دختر.
**: چند سالشان است؟ اهل کتاب خواندن هستند؟
*: بله؛ یکی شان کلاس اول دبستان است و دیگری ۵و نیم ساله. بچه هایم به خاطر کارم با کتاب بار آمده اند. شب ها تا داستان نشنوند خوابشان نمی برد و خیلی شب ها آن ها را تشویق می کنم که خودشان قصه ای را تعریف کنند تا بخوابند.
**: در خانه تان کتابخانه هم دارید؟
*: بله، یک کتابخانه بزرگ...
**: قاعدتا هر وقت به خانه می روید هم کتابی در دستتان هست...
*: من چون دیر به خانه می روم، مشغول خواندن کتاب در راه هستم و با همان کتاب ها وارد خانه می شوم. من چون علقه زیادی با کتاب دارم، در همان وقت کم در خانه هم مشغول کتاب می شوم.
۱۴ گفتگوی دیگر با موضوع کتاب را هم بخوانیم:
گفتگو با جوانمردی در فاصله ۹۵۷۸ کیلومتری + عکس
فساد پهلوی را بیپرده گفتم؛ با ارشاد به مشکل خوردم / داستان من باید پرفروش میشد
چرا «شیخ حسین» متصدی بوفه شد؟/ نام شهیدِ ارتشی را روی پادگان سپاه گذاشتند
داستاننویسان انقلابی به فیلمنامهنویسی مهاجرت کنند / وزارت فرهنگ به بیپرواییهای جنسی حساسیت کمی دارد
۲۰۰ متری خط مقدم آجیل میخوردند و منچ بازی میکردند! / خواندن «عمار حلب» از نان شب هم واجبتر است
مظلومیت گردان کمیل به جای درستنویسی، درشتنویسی شد / نام شهید ابراهیم هادی موضوع کانال کمیل را پیچیدهتر کرد
اصلا «حاج حسین یکتا» را نمی شناختم / ۱۴ بار بازنویسی در ۳ سال موجب قوت کتاب شد / برای نوشتن این کتاب، بارها شکستم
زیر و بم «کولهگردی» که این روزها در ایران رو به گسترش است / برخی جوانها برای فرار از مشکلات «هیچ» میزنند
با یاد شهدا حال مخاطبانم را «خوب» میکنم
دختری که جایگاهش را بشناسد «جلف» نمیشود
نوشتههایم فیالبداهه و شاعرانه است / حوصلۀ ساختن و پرداختن ندارم! / شیرینی داستان در این است که با حس و حال نوشته شود
برخی دوستان شهید هاشمی برای نوشتن کتابش کمک نکردند/ یادمان شهید هاشمی زیر آب رفته است!
دفاع مقدس بهترین الگوی زندگی است/ اولین کتاب عکس جنگ سوریه در جهان را ما چاپ کردیم / بازار کتابهای دفاع مقدس خوب است
رمانم از یک لجبازی ساده شروع شد!
**: در گفتگوهایی که با دوستان فعال در حوزه کتاب داریم، می خواهیم که چند کتاب برای خواندن معرفی کنند. یکی از دوستان، ایده خوبی داشت و به جای کتاب، چند ناشر را معرفی کرد. حالا شما هم چند عنوان کتاب برای خواندن به ما و مخاطبانمان معرفی می کنید؟
*: نشر «اطراف» یک کتاب خوب منتشر کرده به نام «سواد روایت». به نظرم مناسب است کسانی که در حوزه فرهنگ فعالند، این کتاب را بخوانند. اگر بخواهم ناشر خوب معرفی کنم هم، اولین گزینه ام همین «نشر اطراف» است. من به خاطر حجم موضوعاتی که دائم با آن مواجهم، هم زمان چند کتاب را در دست خواندن دارم. یکی از ناشرانی که به آن علاقه شدیدی دارم و هر کمکی از دستم بربیاید برایشان انجام می دهم و کتاب هایشان را می خوانم، انتشارات «صهبا» است. کتاب «دغدغه های فرهنگی» و «انسان ۲۵۰ ساله» یک دوره آموزش معارف و بسیار مفید است. «کتابستان معرفت» را هم نام می برم که زحمات زیادی می کشد و کتاب های خوبی دارد. یکی از ناشران خوب دیگر که تولیدات مفیدی دارد، انتشارات «آرایانا قلم» است که در موضوعات مدیریتی کار می کند. یکی از کتاب های خوبی که جا دارد همه ما بخوانیم، کتاب «ایده عالی مستدام!» از همین انتشارات است. یک کتاب خیلی خوب دیگر هم به شما معرفی می کنم به نام «زمانی میان زمان ها / امام، شیعه و ایران» نوشته خانم لیلی عشقی و ترجمه آقای احمد نقیب زاد از انتشارات فلات. موضوع این کتاب هم این است که حضرت امام خمینی نوعی جامعه سازی داشته و تاریخ را عوض کرده است.
*میثم رشیدی مهرآبادی